من برای سرطان پستان خیلی جوان بودم. کسی را که به آن مبتلا شده باشد نمیشناختم. هیچ سابقه خانوادگی در مورد آن نداشتیم. با این حال، آنجا بود که دستانم میلرزید، زانوهایم را میلرزاند و قلبم از سینهام بیرون میزد. من یک توده داشتم و نمیدانستم چه کاری باید در مورد آن انجام دهم.
از حمام با حوله و سیل اشک بیرون پریدم و از هماتاقیم خواستم آن را لمس کند. وحشت کرد حتی برای چند دقیقه شروع به حرف زدن نکرد. ما هر دو آشفته بودیم، یک جفت “بچه” بیتجربه که فکر میکردند دنیا به پایان رسیده است.
تماس اورژانسی با پزشک عمومیم منجر به ویزیت، ماموگرافی، ماموگرافی تشخیصی و سونوگرافی شد. تکنسینها در حال آماده باش برای نمونهبرداری بودند.
رادیولوژیست در همان حوالی بود. فکر کردم سرنوشتم مهر و موم شده است. من سرطان پستان داشتم، و تا جایی که من میدانستم زندگیم به پایان رسیده است.
متخصص رادیولوژی، هنگامی که قلب من به طور غیرقابل کنترل از قفسه سینه بیرون میزند، خم شد و گفت که چیزی شبیه فیبروآدنوم (تومور غیر سرطانی) دارم. آزمایشات دیگر انجام شد، قلم من با تشخیص ویرانگر تمام شد، اما درسهای آموخته شده برای همیشه بخشی از من خواهد بود.
یک دوش به ظاهر بیضرر من را به جادهای کشاند که در سن خودم فکر نمیکردم امکان پذیر باشد. من حتی معاینه پستان را انجام نمیدادم. یک چرخش سریع، یک حرکت ناخوشایند، یک لغزش نزدیک و سقوط و احساس یک توده کردم. تقریباً کابوس من یک درس ارزشمند به من آموخت. سلامت پستان چیز قابل چشم پوشی نبود. طولی نکشید که با دوستانم، در مورد آن صحبت کردم، و مهمتر از همه، تقویمهایمان را برای انجام چکهای ماهانه علامتگذاری کردیم. زندگی ما به آن بستگی داشت. چیزی که تصور میکردیم تا پیر شدن شدن نمیتوان به آن مبتلا شد، برای ما به اندازه همه خطرناک است.
بعد از چندین آزمایش، قرارملاقاتهای زیاد و ساعتهای بیشمار تحقیق، سرانجام لامپکتومی کردم. در طی آن هفتههای دردناک بین توده تا تشخیص تا چگونگی درمان بیماری خود، بسیار دروننگر شدم. من اطلاعات را میبلعیدم و با عزیزانم صحبتهای قلبی زیادی داشتم. خودم را بازآفرینی کردم. یاد گرفتم که بهتر غذا بخورم، در برخورد با سلامتی خود هوشیارتر باشم و زندگی هدفمندتری داشته باشم. بدن و سلامتی خود را در اولویت قرار دهم.
به نوعی شبنشینیها دیگر مهم به نظر نمیرسید. مشروبات الکلی و شرابخواری اواخر شب از مد افتاد. نگرش “شیطان ممکن است مراقبت کند” را رها کردم و یاد گرفتم گزینههای بهتری انتخاب کنم. محصولات طبیعی جایگزین موارد دلخواه من شد. غذای واقعی اولویت اصلی قرار گرفت. زندگی برنده همه چیزهای دیگر زندگی من است.
در حالی که امیدوارم و دعا میکنم که کسی مبتلا نشود، مهم نیست که در چه سنی آنها توده را پیدا کرده باشد، می دانم که ترس به خاطر سلامتی زندگی من را به سمت بهتر تغییر داده است.
مترجم: نرگس قاسمی پناه
------------------------------------------------
------------------------------------------------
آدرس : تهران-بزرگراه چمران جنوب نرسیده به باقرخان-نبش شمالی خیابان کاج-کلینیک امید تهران-پلاک ۳۶
تلفن : ۶۶۵۶۳۲۱۶
فکس : ۶۶۱۲۶۷۳۹
آدرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/Dr_foudazi
آدرس تلگرام: t.me/Dr_foudazi